
ز همون لجظه شروع شد
با همون واژه ى بدرود
شب ِ پاييزى ِ غربت
شب ِ دل شکستنم بود
تو که رفتى جاى ِ گريه
مثل آينه شکستم
تو که رفتى جاى ِ موندن
حتى از خودم گذشتم
واسه پروازى دوباره
بايد از کجا شروع کرد
به کدوم ستاره دل بست
با کدوم خورشيد طلوع کرد
تو که رفتى برگ ِ پاييز
يادگار عشق ما شد
به خودم گفتم که انگار
شاخه از ريشه جدا شد
تو که رفتى جاى ِ گريه
مثل آينه شکستم
تو که رفتى جاى ِ موندن
حتى از خودم گذشتم
سايه ام رو از من گرفتى
خاطراتو دادى بر باد
اى که آغوش بهارى
هنوزم گريه ات رو مى خواد
هنوزم گريه ات رو مى خواد
واسه پروازى دوباره
بايد از کجا شروع کرد
به کدوم ستاره دل بست
با کدوم خورشيد طلوع کرد
تو که رفتى برگ ِ پاييز
يادگار ِ عشق ِ ما شد
به خودم گفتم که انگار
شاخه از ريشه جدا شد
تو که رفتى جاى ِ گريه
مثل آينه شکستم
تو که رفتى جاى ِ موندن
حتى از خودم گذشتم
سايه ام رو از من گرفتى
خاطراتو دادى بر باد
اى که آغوش ِ بهارى
هنوزم گريه ات رو مى خواد
اى که آغوش ِ بهارى
هنوزم گريه ات رو مى خواد
شعر:رها اعتمادی
نظرات شما عزیزان:
رها 
ساعت13:29---15 اسفند 1391
چه تلخ محاکمه می شود زمستان
که برای جان دادن به درخت
خود جان می دهد
و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر
همه چيز به اسم بهار تمام می شود .....
پاسخ:مرسی گلم.خیلی قشنگ بود آبجی
رها 
ساعت13:42---30 بهمن 1391
کنارم گذاشته ای تلخم کنی؟؟؟؟
هه!!!!
شرابی شدم ناب...
حسرتم را بکش....!!!
ترانه 
ساعت13:36---21 بهمن 1391
سلام عزیزم عالیی بود دیدی نگار جون من میام
پاسخ:مرسیییییییی گلم
رها 
ساعت15:35---20 بهمن 1391
چه کسی گفته
بخند تا دنيا به رويت بخندد؟؟؟
همه اش افسانه است...
وقتى خنديدى،
دنيايى،عزمش را جزم مى كند
تا عاجزانه
زار بزنى......
پاسخ:آی گفتییییییییی
دینا 
ساعت9:14---20 بهمن 1391
سلام نگارجونم ببخشیدیه مدت نبودم خیلی شعرش قشنگ بودگلم موفق باشی همیشه
پاسخ:ممنون گلم.اصلا تو نباشی تمام وبلاگ ها بی مزه است